loading...
Game - Dream the largest virtual information site
Hitman absolution بازدید : 133 پنجشنبه 1391/10/21 نظرات (0)

حتما داستان اساسین کیرید روشنیدید. داستان اون ازاین قراره که سال ها پیش مردی به نام الطایر زندگی میکرد.اون هرگز به زنی علاقه مندنشد ولی نسل هابعدبچه ای به دنیااومدکه دی ان ای اش با الطایرمطابقت داشت. یک دکتر ازاین قضیه باخبرشدو اون پسر روبه آزمایشگاه خودش برددکترمی خواست اون رو به زمان الطایرببره وقتی پسر ازقضیه خبردارشد نمی خواست بره ولی دکتر قانعش کرد بعد اون روی تخت درازکشید و پس گذروندن آموزش های لازم به سال ها قبل رفت. دیگه اون الطایر یا اساسین کیرید بود ناگهان خودش رو بین دواساسین دیگر دید آنها داخل یک کوهستان بودند و ما موریتشان ازبین بردن دشمن بود پس ازکشتن نگهبان ها باسلاح هایدنبلید به فرمانده شان حمله می بریم ولی او اتسیو را به طرفی پرت میکند ناگهان یک سنگ بزرگ از بالای کوه می افتد والطایر و دو اساسین دیگر از هم جدا می شوند به همین خاطر الطایر به قصر اساسین ها برگشت رییس اساسین ها خیلی از دست او ناراحت شد اما زیاد به روی خودش نیاورد ناگهان مسیحی ها با لشکر عظیم شان به آن جا حمله کردند ولی اساسین ها در قلعه را بستند مسیحی ها دربیرون در قلعه انتظار کشیدند در همین هنگام الطایر یا اساسین کیرید به پشت در قلعه رفت و از یک سکو بالا رفت در آن جا یک دسته از چوب های بسیار بلند تناب پیچ شده بودند و الطایر تناب آن ها را پاره کرد تمام چوب ها پایین روی سر مسیحی ها ریخت پس مسیحی ها از بین رفتند الطایر پیش فرمانده شان بر گشت ولی ناگهان دو اساسین او را از پشت می گیرند و فرمانده اساسین ها او را با چا قو زد به این تر تیب باز هم الطایر به سرزمین خو دش بازگشت اون از تخت پایین اومد و از دکتر خواست که باز هم او را به دنیای اساسین ها ببرد ولی دکتر قبول نکرد اما الطایر آنقدر اسرار کرد تا این که دکتر قبول کرد پس الطایردو باره پیش فرمانده اش برگشت فرمانده تمام سلاح های او را گرفته بود ولی به الطایر قول داد که هر ماموریتی را که انجام داد یکی از سلاح هایش را به او پس بدهد اولین ماموریتی که باید انجام می داد دزدیدن یک کوزه از یک مرد دست فروش بود بدون این که  خود آن مرد بفهمد وماموریت دوم آن به دام انداختن کسی بود که بر علیه اساسین ها در میدان شهر سخنرانی میکرد پس الطایر برای انجام دادن ماموریت اول به بازار شهر رفت در آن جا روی یک صندلی نزدیک دست فروش ها نشست ومنتظر شد تا حرف آن دو با هم تمام شود بعد از آن که حرف زن ومرد تمام شد از هم جدا شدند و هر کدام به یک سو رفتند اما الطایر سرش کلاه نرفت وبه دنبال مرد رفت چون کوزه را مرد به همراه داشت بعد الطایر به دنبال مرد راه افتاد مرد دست فروش پس از راه افتادن چند بار سرش را برگرداند که مطمئن شود کسی او را تعقیب نمیکند اما هر بار الطایر خود را با مهارت مخفی کرد و وقتی که دست فروش اصلا انتظارش را نداشت کوزه را او دزدید بعد هم به سراغ ماموریت دومش رفت همان طور که رییسش گفته بود آن مرد داشت در میدان شهر  بر علیه اساسین ها حرف میزد پس از مدتی الطایر به پیش آن مرد رفت وبه او گفت رئیس اساسین ها  با تو کار دارد ولی مرد  یک مشت به صورت الطایرکوبید الطایر هم با مرد  در گیر شد  پس از مدتی مرد فهمید که مقاومت در برابر الطایر بی نتیجه است پس تسلیم شد بعد از این که الطایر آن مرد را پیش رئیس اساسین ها برد رئیس آن خائن را با شمشیر کشت و بعد همان شمشیر را به الطایر داد  سلاح بعدی که الطایر  پس  گرفت هایدنبلید بود  او پس از پس گرفتن این دو سلاح به سراغ ماموریت دومش می رفت وهمین کار را هم کرد ولی باید برای انجام این ماموریت به یک کشور دیگر می رفت تا نیمه ی راه که در دست اساسین ها بود ولی از نیمه ی راه به بعد در دست دشمن بود  و  اساسین ها و دشمنان  هیچ یک به مرز یک دیگر تجاوز  نمی کردند  الطایر  پس از پیمودن نیمه ی راه دیگر کمک اساسین ها را نداشت به همین خاطر در راه باید با آمادگی بیشتری جلو می رفت او پس از پشت سر گذاشتن خطر های سر راه خود به آن کشور رسید اما چهار نفر را برای محافظت از دروازه ی شهر گذاشته بودند الطایر می توانست آن ها را بکشد ولی خود را در میان چند اساسین دیگر مخفی کرد به این ترتیب او از دروازه ی شهر نیز گذشت و وارد شهر شد. او ابتدا بر بالای یک ارتفاع رفت تا کاملا نقشه ی شهر را بلد شود  بعد از مسلط شدن او بر نقشه رفت تا اولین ماموریت خود در آن شهر را آغاز کند  پس به قسمتی از شهر که چند مغازه در آن وجود داشت  رفت منتظر ماند تا حرف دو مغازه دار تمام شود پس از این که حرف شان تمام شد از هم جدا شدند  الطایر یکی از آن ها را تعقیب کرد و بعد یک وسیله که آن مرد به همراه داشت را دزدید وآن رابه کوزه گر شهر داد در عوض کوزه گر محلی که دشمن اساسین ها بود را به او گفت پس الطایر به میدان شهر رفت تا با دشمن مبارزه کند درآن جا دید که یک مرد قرمز پوش و یارانش دارند بر سر  یک مرد بینوا فریاد می زنند پس از چند دقیقه آن مرد قرمز پوش با خنجر چندین ضربه ی محکم به آن مرد زد و او را کشت  الطایر خیلی عصبانی شد و به رئیس قرمز ها حمله برد نبرد خیلی سختی برای الطایر بود چون او در برابر یاران مرد قرمز پوش و نگهبان های شهر  و از همه مهم تر خود مرد قرمز پوش که خیلی قوی بود تک افتاده بود ولی با سعی فراوان توانست آن مرد را زمین بزند و بعد با سلاح هایدنبلید به روی مرد افتاد  ناکهان آن دو وارد دنیای مجازی شدند مرد قرمز پوش بعد از چند لحظه مرد الطایر یک پر به گرد خون آلود مرد کشید و بعداز دنیای مجازی خارج شد وقتی سرباز ها دیدند که فرمانده شان مرده فرار کردند. 

 

برچسب ها Assassin Creed ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 26
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 45
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 39
  • بازدید امروز : 77
  • باردید دیروز : 49
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 298
  • بازدید ماه : 716
  • بازدید سال : 4,092
  • بازدید کلی : 77,157
  • کدهای اختصاصی

    پیچک

    جاوا اسكریپت

    

    پیچک